اگر یکی از این ۳ جمله را در حرفهایتان استفاده می کنید، از جمله افراد طبقه متوسط رو به بالا هستید!
جملات خاص افراد طبقه بالا: ثروت همیشه با ماشین لوکس یا تعطیلات لاکچری دیده نمیشود. گاهی در یک جملهی ساده، کاملاً عادی و روزمره خودش را نشان میدهد؛ جملههایی که در ظاهر معمولیاند، اما در عمقشان احساس امنیت، ثبات و امکاناتی را بازتاب میدهند که همه از آن برخوردار نیستند.
بیشتر افرادِ طبقهی متوسط رو به بالا اصلاً قصد ندارند از بالا نگاه کنند. فقط دارند چیزی را بیان میکنند که در دایرهی اجتماعیشان «عادی» است. اما زبان، زاویهی دید را فاش میکند؛ مخصوصاً وقتی دربارهی کار، پول یا خانواده حرف میزنیم. در ادامه سه جملهی رایج را میبینید که معمولاً نشانهی این نوع رفاه و آسایشاند و اینکه در پشتِ آنها چه معناهایی پنهان شده است.
جملات خاص افراد طبقه بالا: جملههایی که زبانِ امتیاز و رفاه را لو میدهند
حتی بیضررترین حرفها هم ممکن است زیرمتنی داشته باشند که از طبقه و امکانات شکل گرفته باشد. وقتی کسی احساس امنیت، ثبات و حقِ انتخاب دارد، طبیعی است که طور دیگری دربارهی تلاش، تغییر و ارزشها صحبت کند. این موضوع لزوماً بد نیست؛ اما قابل توجه است. اینها چند نمونهی آشنا هستند:
«ما برای چیزی که داریم سخت کار کردهایم»
این جمله را معمولاً در بحثهای مربوط به عدالت یا فرصتها میشنوید. درست است، خیلی از افراد مرفه واقعاً تلاش کردهاند، ساعتهای طولانی کار کردهاند و از چیزهایی گذشت کردهاند. اما میلیونها نفر هم همین کار را میکنند بدون اینکه نتیجهی مشابهی بگیرند.
مزیتهای پنهان مثل ثروت خانوادگی، تحصیلات بهتر، شبکههای شغلی و امنیت مسکن نقش بزرگی در پیشرفت دارند. این جمله میتواند ناخواسته این کمکهای ساختاری را نادیده بگیرد و «شانس» را تبدیل به «لیاقت» کند. شاید نسخهی منصفانهترِ جمله این باشد: «سخت کار کردهایم و خوشبخت هم بودهایم.»
«ما میخواستیم برای بچهها تجربه بسازیم، نه فقط وسیله»
در ظاهر جملهای تربیتی و مثبت است. چه کسی بدش میآید بچهها چیزهای ارزشمندتر از اشیا یاد بگیرند؟
اما در عمل، این «تجربهها» معمولاً ارزان نیستند؛ سفر، اردوهای آموزشی، کلاسهای تخصصی و دورههایی که میلیونها تومان هزینه دارند.
ایده خوب است، اما فرضش این است که خانواده توانایی مالی چنین تجربههایی را دارد. برای کسانی که با حقوق ماهانه زندگی میکنند، «تجربه» ممکن است فقط یک طبیعتگردی آخر هفته باشد. پیام پنهان جمله این است که خریدن تجربه یعنی والدگریِ بهتر درحالیکه بیشتر از هرچیز، نشانهی دسترسی به منابع است.

«تصمیم گرفتیم خانه را بازسازی کنیم، دیگر حسش خوب نبود»
برای گوینده، این جمله یک گپ روزمره است. اما بازسازی یعنی قدرت انتخاب، توان اینکه هر وقت فضا «دیگر حس خوبی ندارد»، آن را عوض کنید.
بیشتر مردم چنین امکانی ندارند. آنها سالها با یخچال قدیمی، رنگ پوستهپوسته یا مبل دستدوم زندگی میکنند چون تعویضش عملاً ممکن نیست. وقتی «ارتقاء دادن» جزئی از مکالمات معمولی میشود، فشار اقتصادیای که بسیاری تجربه میکنند، نامرئی میگردد.
نتیجه
هدف این نیست که مراقب هر کلمه باشیم یا احساس گناه کنیم. مسئله این است که زبان، دیدگاه ما را نشان میدهد. طبقهی اجتماعی خودش را وقتی نشان میدهد که فرض بگیریم تغییر ساده است، فرصتها عادلانهاند یا رفاه نتیجهی کاملاً مستقیمِ تلاش است.
وقتی این نشانههای کوچک زبانی را تشخیص میدهیم، بهتر میفهمیم چطور امتیاز و امکانات روی نگاهمان به دنیا اثر میگذارند. این آگاهی بهجای سرزنش، به همدلی منجر میشود و همین است که تفاوت میسازد.