شیراز، شهری که نفسهایش عطر بهار نارنج است و خیابانهایش روایتگر هزاران سال شکوه و نازِ تاریخ. شهری که در هر گوشهاش، واژهها به رنگ شعر درمیآیند و سنگفرشهای کهنش، سطرهایی از یک غزل جاودانه را زمزمه میکنند.
اینجا، زادگاه شاعرانی است که کلامشان، همچون آب روان رکنآباد، جانها را صیقل داد و در گورستان خاک، گلستان معنا رویاند. از حافظ که آینهدار اسرار عشق و رندیست تا سعدی که پدر سخن پارسی است؛ شیراز، همیشه زمزمهگر ترانههای ناب هستی بوده است.
شیراز را نمیتوان تنها با واژههای جغرافیا توصیف کرد؛ این شهر، یک «حال» است. حالی از روشنایی آفتاب بر گنبدهای فیروزهای، سایهسار چنارهای دیرپا در کنار آرامگاه شاعران، و آواز بلبلان در باغهای دلگشا. هر کوچهی شیراز گویی مصرعی از یک قصیده عاشقانه است و هر باغش، غزلی ناتمام که باد، برگهایش را ورق میزند. در این شهر، زمان گاه به کندی نقش مینیاتور بر دیوار عمارت قجری میگذرد و گاه تندتر از پرواز کبوتران حافظیه به آسمان میرود.
شعر شیراز، تنها در دیوانهای کهن نمیگنجد؛ در هر نسیم سحرگاهیاش میتوان ردپای مصرعهای تازه یافت. متنهای کوتاه درباره این شهر، گاه روایتی است از دیدار نخستین با دروازه قرآن، گاه حکایت شبنشینیهای عارفانه در سایهسار سروهای سپیدار، و گاه فریاد خاموش ستونهای تخت جمشید که از فراز قرنها، قصه شکوه بشری را بازمیگویند.
شعر و متن کوتاه در مورد شیراز
دروازه قرآن،
نگهبانِ قصههای کهن است.
کوههای اطرافش،
مانند دیوارهایی از نور،
شهر را در آغوش گرفتهاند.
مسافران خسته،
زیر سایه این دروازه مینشینند
و آیههای امید را در قلب خود مرور میکنند…
⋆ ˚。 ⋆♡⋆ ˚。 ⋆
شیراز شهر خاطرههاست
شهر عشق، شهر دوستی
باغهای قشنگ
سروهای بلند
مردمانی پاک، ایرانی
با صفایی که در آن ها میجوشد
⋆ ˚。 ⋆♡⋆ ˚。 ⋆
شیراز، شهر زیبای من
احساس آبیتر از دریای نیلگون فارس
آسمان تو اغواگر تمام شاعران جهان
گذشته و حال
با پرواز زیبای پرستوها در آن
شیراز، شهر زیبای
من اردیبشت تو با بوی بهار نارنجش
مست کننده هر بیننده و جوینده
هر کجای جهان که باشم
نام تو شوق آورترین کلمه ایست که خواهم شنید
“سید حسن احمدی”
⋆ ˚。 ⋆♡⋆ ˚。 ⋆
شیراز! ای نگینِ انگشتریِ زمان،
خونِ جاریِ تو در رگهای ایران است.
میزند باد، زلف سروت را شانهی خیال،
میچکد از لب چشمهایت شراب بیان!
هر که در خاک تو خفت، حافظ گنجینه اسرار شد،
هر که بر بام تو رفت، چو سعدی شیفته ماه تابان شد.
⋆ ˚。 ⋆♡⋆ ˚。 ⋆
ز خاک سعدی شیراز بوی عشق آید
هزار سال پس از مرگ وی گرش بویی
⋆ ˚。 ⋆♡⋆ ˚。 ⋆
جهان شیراز، گلستان غزلهای درد شیراز
آبی و سبز و نارنجی و سفید و زرد شیراز
در گوگل سرچ کردم، بهشت رویاهای ناب
چـــهل صــــفحه باز کرد، شــیــــــــــــــراز
“حمزه علیزاده”
⋆ ˚。 ⋆♡⋆ ˚。 ⋆
شب که میآید،
حافظیه با هزاران چراغ روشن،
آسمان را به زمین میدوزد.
پروانههای سپید،
دورِ سنگ خاموش مزار حافظ حلقه میزنند
و از آواز غزلهایش شهد میمکند.
اینجا، حتی سکوت هم آواز است.
باد که از لابهلای برگهای چنار میگذرد،
گویی دیوان حافظ را ورق میزند
⋆ ˚。 ⋆♡⋆ ˚。 ⋆
دست از دامنم نمیدارند
خاک شیراز و آب رکن آباد
⋆ ˚。 ⋆♡⋆ ˚。 ⋆
ای قدمت تاریخ، تو را همره و آغاز
اقلیم بلند اختر ِشعر و ادب و راز!
گسترده به دامان چمن، بید و صنوبر
سر بر زده سرو تو به گردون، زسر ناز
آوازهی تو شهرهی سرتاسر عالم
خنیاگر افسانه سرا، موطن ممتاز
ای شعر تو را ورد زبان عالِم و عامی
صدلشکر احساس، تو را حامی و سرباز
دامان تو معراج ادیبانهی حافظ
تا عرش غزل، کرده خداوندی و اعجاز
خفته ست بدامان پر از مهر تو سعدی
بر درگه تو، خواجوی ِ کرمان ِغزل باز!
ای شهر سخن پرور ِمن دیر بمانی
همواره چو بستان و گلستان ِسرافراز
گیراتر از این خاک نبودست و نباشد
ای هستی من! شهر غزل پرور شیراز!
“مرضیه اوجی”
⋆ ˚。 ⋆♡⋆ ˚。 ⋆
شیراز، نقش نگینی است بر انگشتر تاریخ.
هر پنجرهاش رو به باغی از زیبایی باز میشود
و هر دیوار قدیمش،
دفتری است از نامههای عاشقانهای که باد،
به کوی دیار رساندهاست
اینجا،
ستارگان از فرط نزدیکی به زمین،
بر فراز گنبد شاهچراغ آواز میخوانند.
⋆ ˚。 ⋆♡⋆ ˚。 ⋆
مرا دلیست گرفتار خطه شیراز
ز من بریده و خو کرده با تنعم و ناز
خوش ایستاده و با لعل دلبران در عشق
طرب گزیده و با جور نیکوان دمساز
⋆ ˚。 ⋆♡⋆ ˚。 ⋆
شبهای شراب
شبهای آغشته به شعر
ای شبهای شیراز
ستروند باد نام کسی که نکند به نیکی یاد
از تو
ای شیراز!!
دروازههایت
قرآن میخوانند
به نام شاخه نبات
و بیدها برای مجنون
شعر میگویند
ای شیراز
فاصلهای نیست
بین من و تو
فقط یک بغل عاشقیست
یک آه…
فاصله
یک شعر مسافت…
ای شیراز
“مجتبی اصغری فرزقی”
⋆ ˚。 ⋆♡⋆ ˚。 ⋆
شبهای شیراز،
گیسویی است از تارهای مهتاب.
کبوترانِ مسجدِ نصیرالملک،
بالهایشان را به رنگِ شیشههای رنگی میکشند
و بر گلدستهها مینشینند تا نماز ستارگان را اذان بگویند.
اینجا، شبها بوی نان تنوری محله سنگ سیاه میآید
و صدای تار نوازندگان گمنام،
از دوردستها، نوحه عشق را زمزمه میکند…
⋆ ˚。 ⋆♡⋆ ˚。 ⋆
شیراز
برای من دختر کیست
با لباسی از جنس گل نرگس
لبانی از لعل
که تنها حافظ او را میشناسد
و سعدی در وصفش مانده
“سعید غلامی نیا”
⋆ ˚。 ⋆♡⋆ ˚。 ⋆
شیراز را با چشم نمیتوان دید؛
باید با پوست، نفس کشیدش.
باید در خاکش گم شد
و از ریشههای چنارهایش سر برآورد.
باید در حافظیه، بر سنگِ مزارِ حافظ نشست
و از زبانِ باد، پیام غزلهایش را شنید…
⋆ ˚。 ⋆♡⋆ ˚。 ⋆
خوشا شیراز و وضع بی مثالش
خداوندا نگهدار از زوالش
ز رکنآباد ما صد لوحش الله
که عمر خضر می بخشد زلالش
میان جعفرآباد و مصلی
عبیر آمیز میآید شمالش
به شیراز آی و فیض روح قدسی
بجوی از مردم صاحب کمالش
⋆ ˚。 ⋆♡⋆ ˚。 ⋆
شهر ما شهر گل و شعر و شعوره
شهر ما جوی آدموی پر شر و شوره
اولش دروازه قران که برم در بهشته
“
یی ی ی barش baغ قvem meچnnh memچdجdhdula
وسطش شاهچراغ نگین بهشته
شهر ما اگرچه ییه تکه ای از خاک زمینه
عاموای خوب نگاش کنی تکهای از خاک بهشته
⋆ ˚。 ⋆♡⋆ ˚。 ⋆
در ناجی بلاگ بیشتر بخوانید: دعاهای فارسی زیبا | مجموعه شعر و متن نیایش و مناجات با خدا
لطفا نظرات و پیشنهادات خود درباره این مطلب را از طریق بخش “دیدگاه” با ما و خوانندگان محترم مجله اینترنتی ناجی بلاگ به اشتراک بگذارید.
نوشته شعر و متن کوتاه در مورد شیراز | خوشا شیراز و وضع بی مثالش اولین بار در ناجی بلاگ. پدیدار شد.